نخواستم پول حرام وارد زندگی‌ام کنم

به گزارش رونویس- مهدی اسماعیل پور، سال‌گذشته آیین تجلیل از رانندگان برتر و نمونه تاکسیرانی تهران برگزار شد و در آن از ده‌ها راننده قدردانی کردند که در میان آنها راننده‌ای بود که کیفی پر از دلار و یورو به ارزش ۵میلیارد تومان را به صاحبش بازگردانده بود که بیش از همه مورد توجه قرار گرفت. او غلامحسین بوذرجمهری، راننده تاکسی تلفنی است که ۶۵سال دارد و پرانرژی فعالیت می‌کند و با حوصله به سؤال‌ها جواب می‌دهد.

۴۵سال در خیابان‌های شهر
غلامحسین بوذرجمهری هر روز با پژو آردی‌اش برای تامین خرج و مخارج زندگی، از سر صبح به دل خیابان‌های شلوغ و پرترافیک تهران می‌زند. می‌گوید: «۴۵سال است که راننده تاکسی بیسیم هستم. ۵سالی می‌شود که بازنشسته شده‌ام، اما چون خرج زندگی زیاد است و به‌خصوص که ۴فرزند و ۷نوه دارم و حقوق ۱۰میلیون و ۵۰۰هزار تومانی بازنشستگی جوابگوی خرج و مخارج زندگی‌ام نیست، همچنان با ماشین فرسوده‌ام کار می‌کنم.» خودرویش فرسوده است، اما می‌گوید چاره‌ای ندارد: «کسانی که شغل‌شان رانندگی تاکسی است و فقط با ماشین کار می‌کنند به لحاظ اقتصادی ضعیف هستند. چون ماشینم فرسوده و خراب است، به‌دلیل روغن‌ریزی دود می‌کند که روزانه ۲۵۰هزار تومان جریمه دارد. برای نوسازی تاکسی هم باید خودم چندصدمیلیون آورده داشته باشم که هنوز نتوانسته‌ام از طریق قرض و وام آن را تهیه کنم.»

یک کیف چرمی ‌پر از یورو و دلار!
این راننده تاکسی ماجرای پیداکردن و بازگرداندن کیف پر از پول به صاحبش را اینطور تعریف می‌کند: «یک روز که برای سوارکردن یکی از مسافران ثابت و چندساله‌ام می‌رفتم، در ترافیک خیابان پرستار، خودروی جلویی برای پیاده‌کردن مسافرش نگه داشت. خانم پیری بود و همین که ماشین راه افتاد دیدم یک کیف چرمی‌ روی زمین است. آن خانم پیر را صدا زدم و گفتم که حاج‌خانم کیف‌تان روی زمین افتاده، برگشت یک نگاهی کرد و گفت این کیف برای من نیست. تصور کردم یک کیف‌کهنه است که کسی نخواسته و رها کرده، با خودم فکر کردم که می‌توانم ازآن ‌ برای گذاشتن مدارکم استفاده کنم و آن را برداشتم. وقتی مقابل خانه مسافرم رسیدم، فرصت کردم که نگاهی به داخل کیف بیندازم. داخل آن چند دسته اسکناس یورو و دلار به همراه فاکتور خرید بود. اولش شوکه بودم و باورم نمی‌شد که این همه پول پیدا کرده‌ام. خیلی خوشحال شدم و با خودم فکر کردم که با این پول اول یک تاکسی هیوندا اکسنت می‌خرم که همیشه آرزوی آن را داشتم و بقیه پول را هم به دیگر زخم‌های زندگی‌ام می‌زنم.»

از وسوسه‌شدن تا پیداکردن صاحب پول
بوذرجمهری ادامه ماجرای آن روز را اینگونه توضیح می‌دهد: «کمی ‌که گذشت نظرم عوض شد و ترسیدم پول را بردارم. اوایل انقلاب دوستی داشتم که بینایی چشمانش را از دست داده بود و برای درمان مجبور شد همه دار و ندارش را بفروشد و به خارج از کشور برود. با خودم گفتم نکند صاحب این پول هم مانند دوست من مریض و این پول دار و ندارش برای درمان باشد؟ افکار مختلفی همینطور از سرم رد می‌شد. باز هم یاد یک ماجرایی افتادم و بیشتر ترسیدم که این پول را بردارم. یکی از همکارانم تعریف می‌کرد یک‌بار گوسفندی را در مسیر نیشابور پیدا کرده و آن را برداشته بود، اما چند کیلومتر بعد ماشینش چپ کرده و هم گوسفند از بین رفت‌ و هم خودش و ماشینش درب و داغان شده بودند. با خودم گفتم نکند بردن این پول حرام زندگی خودم و خانواده‌ام را نابود کند؟ خلاصه غرق در این افکار بودم که دیدم صدای زنگ موبایل می‌آید، اما صدای گوشی من نیست! صدا از داخل کیف بود. خانمی ‌آن طرف خط گریه می‌کرد و دنبال پول گمشده‌اش می‌گشت و می‌گفت که امانت بوده است.»

‌ یک‌میلیون تومان مژدگانی ‌
این راننده تاکسی ادامه می‌دهد: «نشانی آن خانم را گرفتم تا پول را برایش ببرم. بعد از گرفتن آدرس به سمت یوسف‌آباد راه افتادم. همان خانم پیر به همراه ۲دخترش در کوچه منتظر رسیدن من بودند. تا مرا دیدند کیف را برداشتند و شروع به شمردن اسکناس‌ها کردند که به من برخورد و گفتم مگر پولی به من تحویل داده‌اید که گفتند چون امانت بوده، نگران هستند. بعد متوجه شدم آن خانم پیر وقتی می‌خواسته از ماشین پیاده شود کیف را از روی صندلی روی زمین انداخته و خودش متوجه نشده است. از آنها پرسیدم قیمت ریالی این پول‌ها چقدر است که گفتند شما فکر کن حدود ۵میلیارد تومان می‌شود! بعد با اصرار زیاد یک‌میلیون تومان به‌عنوان مژدگانی و شیرینی به من دادند و یک پیامک برایم فرستادند که در آن تشکر کرده و پدر و مادر خدابیامرزی گفته بودند.»

منبع+

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn