«خون‌نگار» با سوگل خلیق، محمد ولی‌زادگان و سینا ساعی؛ روایت عشق رابعه و بکتاش بر صحنه

تبسم کشاورز_ به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ این روز‌ها نمایش «خون‌نگار» به کارگردانی مهیار علیزاده براساس متنی از محمد رحمانیان در تالار وحدت روی صحنه می‌رود. نمایشی که در امتداد مسیر هنری علیزاده بار دیگر پیوند میان موسیقی، شعر و تئاتر را در قالبی منسجم و چشم‌نواز به نمایش می‌گذارد.
 
در خلاصه داستان آمده است: «خون‌نگار ـ شعر زن است. 

یک راز، یک عشق، یک فاجعه. 

از زلزله و عشق خبر کس ندهد. 

آن لحظه خبر شوی که ویران شده‌ای…» 

این سطر‌ها از همان آغاز، حال و هوای شاعرانه و تراژیکی را رقم می‌زنند که بر سراسر اثر سایه می‌افکند.

علیزاده در «خون‌نگار» همچون دیگر آثارش، از دل ادبیات و موسیقی به جهان تئاتر وارد می‌شود. او این‌بار سراغ زندگی رابعه بنت کعب یا رابعه بلخی رفته است؛ نخستین زن شاعر پارسی‌گو که در قرن چهارم هجری زیست و نامش با عشق و مرگ درآمیخت. 

«خون‌نگار» مهیار علیزاده؛ روایت عشق رابعه و بکتاشیدنِ شعر بر صحنه

متن نمایش با نگاهی به روایت عطار از عشق رابعه و بکتاش شکل گرفته است: پس از مرگ کعب، حارث بر تخت می‌نشیند و در بزم او، رابعه با بکتاش، کلیددار خزانه، دیدار می‌کند. میان آن دو عشقی پنهان شکل می‌گیرد؛ نامه‌هایی عاشقانه و اشعاری که راز این عشق را برملا می‌کنند تا جایی که این دلدادگی به فاجعه می‌انجامد.

اجرای علیزاده در «خون‌نگار» بیش از آن‌که روایتی صرف از یک عشق تاریخی باشد، بازآفرینی شعری زنده بر صحنه است. او با بهره‌گیری از شعر‌های مولانا، رابعه، ادیب صابر، فروغ فرخزاد و طاهره قره‌العین نمایش را بدل به سفری در زبان و زمان کرده است. 

صدای زنده سینا ساعی و ساغر رجبی که در لحظات کلیدی صحنه طنین می‌گیرد، بُعد موسیقایی اثر را برجسته می‌کند و پیوند میان متن و نغمه را به اوج می‌رساند.

در طراحی صحنه، ترکیب هوشمندانه نور، ساز‌های زنده و پرده تصویری پشت سر بازیگران، دنیایی چندلایه می‌سازد که در آن تصویر، صدا و حرکت در گفت‌وگویی مداوم‌اند. گاهی «رابعه» در قاب تصویر با کارگردان گفت‌و‌گو می‌کند؛ عنصری که یادآور نوعی فاصله‌گذاری نمایشی است و مخاطب را از روایت صرف به تامل درباره آن دعوت می‌کند.

سوگل خلیق در نقش رابعه حضوری شاعرانه دارد؛ زنی که عشقش از محدوده تن فراتر می‌رود و در کلماتش جان می‌گیرد. لحظه‌ای که به مستخدم می‌گوید: «بگو مرا بخواند…» از تاثیرگذارترین نقاط نمایش است؛ درخواستی برای شنیده شدن صدای زن شاعر در تاریخ، برای دیده شدن در جهانی مردانه.

«خون‌نگار» مهیار علیزاده؛ روایت عشق رابعه و بکتاشیدنِ شعر بر صحنه

در مقابل، محمد ولی‌زادگان در نقش حارث، تضاد و خشونت جهان مردانه را به تصویر می‌کشد و به نوعی قوت و قدرت نمایش را بر دوش دارد. او بازیگری است که بدنش را به ابزاری برای معنا بدل کرده است. ولی‌زادگان که پیش‌تر در نمایش‌هایی چون آهواره و دیر راهبان توانایی‌اش را نشان داده بود، در این اثر به اوج پختگی می‌رسد. حرکات محدود اما سنگین، نگاه‌های عمیق و لحن سنجیده‌اش، شخصیتی می‌سازد که همزمان از قدرت و ضعف رنج می‌برد. در سکوت او خشم نهفته است و در گفتارش نوعی ندامت و سرکوب. 

او در «خون‌نگار» از تکنیک به درک شاعرانه از نقش رسیده و به همین دلیل بازی‌اش در حافظه تماشاگری که این اواخر او را با پیرپسر اکتای براهنی روی پرده دیده؛ ماندگار می‌کند.

یکی از نقاط قوت اثر، طراحی موسیقایی آن است. کمانچه و ساز‌های زهی گاه نقش راوی را می‌گیرند و روایت را به سطحی حسی‌تر منتقل می‌کنند. شعر محمدعلی بهمنی «از زلزله و عشق خبر کس ندهد…»، چون موتیفی در سراسر اثر تکرار می‌شود و بر پیوند عشق و ویرانی تاکید دارد. این تکرار نه تصادفی که رویکردی ساختاری است؛ گویی علیزاده می‌خواهد تماشاگر را به یاد بیاورد که هر عشقی، لرزشی در بنیاد هستی است.

نمایش در پایان به‌جای نتیجه‌گیری، در احساسی معلق رها می‌شود؛ جایی میان عشق و مرگ، شعر و سکوت.

«خون‌نگار» بیش از هر چیز تلاشی است برای بازگرداندن شعر به صحنه و زن به متن. علیزاده در این اثر با شناختی عمیق از موسیقی و ادبیات، اجرایی خلق کرده که مرز میان تئاتر و کنسرت را از میان برمی‌دارد.

«خون‌نگار» برای مخاطب امروز، نه فقط یادآور یکی از چهره‌های مغفول تاریخ ادبیات فارسی است بلکه تاملی است در معنای عشق، آزادی و صدای زن در جهان معاصر و شاید در نهایت، همان‌گونه که شعر می‌گوید، از عشق و زلزله خبر کس ندهد/ آن لحظه خبر شوی که ویران شده‌ای…

انتهای پیام/

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn