به گزارش رونویس، محمد موسوی یکی از کسانی است که توانسته تجربهای متفاوت و فراموشنشدنی از مسابقات آیرنمن داشته باشد. او در گفتگو با ما، از لحظات چالشبرانگیز این مسابقه و انگیزههایی که او را به ادامه مسیر وا داشت، سخن گفت.
چالشهای سخت روز مسابقات
محمد موسوی با اشاره به روز مسابقات آیرنمن، سختترین بخش این رقابت را شنا در آب دریا عنوان کرد. او توضیح داد که امواج دریا و آب شور مشکلات زیادی برایش بهوجود آوردند و حتی موجب دلدرد و نفخ شدید شدند. موجها مدام او را از مسیر اصلی منحرف میکردند. با این همه، صدای مجری مسابقه که پیش از شروع رقابت گفته بود: “یادت نرود چرا امروز اینجایی”، موجب شد محمد خود را تا خط پایان بیاورد.
او ادامه داد: «با دوچرخهسواری وضعیت بهتر شد، اما چالشها بار دیگر در مرحله دویدن آغاز شدند. درد شدید در ساق پا از کیلومتر دوم ماراتن شروع شد. اما تشویقهای پدرم که در میان تماشاگران بود، به من انگیزه داد. جملهای که گفت: “بدو! فقط چهل کیلومتر مونده!” شاید بیمعنی به نظر برسد، اما مرا تکان داد. همین کلمات یادآوری کردند که تمامی تلاشهای ده سالهام منجر به این لحظه شدهاند و حالا فقط چهل کیلومتر باقی مانده است.»
احساس بعد از عبور از خط پایان
محمد موسوی در مورد نخستین احساس و تفکر خود پس از عبور از خط پایان گفت: «حس خیلی عجیب و عمیق بود. انگار همه نسخههای قبلی از محمد موسوی — از نوجوانی تا امروز — کنارم ایستاده بودند. به خانوادهام، به دوستانم که در مسیر همراه بودند، و به تمامی تلاشهایی که کردم، فکر کردم. این لحظه چیزی بود که به خودم ثابت کرد از نقطه شروع، میتوانم به جایی برسم که شاید فقط عده کمی از انسانها به آن دست پیدا کنند.»
همراهی خانواده در مسیر موفقیت
خانواده نقش مهمی در موفقیتهای محمد ایفا کردند. او با تأکید بر حمایت آنها در طول این مسیر گفت: «خانوادهام همیشه پشت من بودند. هرچند ممکن است درک کاملی از نوع ورزش نداشته باشند، اما حمایتی که دریافت کردم گواهی بر تلاششان بود. همانطور که در میانه ماراتن، جملهای از پدرم انگیزه دوبارهای به من داد و مادرم هم با پشتیبانی و حمایت خود، سهم بزرگی در موفقیتهایم داشت.»
انگیزهای غیرمنتظره از یک تماشاگر
یکی دیگر از عوامل انگیزشی برای محمد، حمایت غیرمنتظره یک تماشاگر بود. او با اشاره به جوانی که از طریق اینستاگرام او را میشناخت و برای تشویقش به مسابقات آمده بود، تصریح کرد: «این جوان با برگزاری یک تابلو که بر روی آن نوشته شده بود “یادت نرود از کجا آمدهای”، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این عبارت یادآور شد که سال گذشته در ایران مسیر نمادینی از ساحل دریا تا قله دماوند را طی کرده بودم. این تجربه به من ثابت کرده بود که اگر بتوانی دریا را پشت سر بگذاری، میتوانی به هر قلهای دست یابی.»
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |

