
۱۹:۰۰ – ۲۱ آذر ۱۴۰۴
رونویس– آدمها در نسبت با کتاب یا کتابخوان حرفهای هستند، یا علاقهمند به کتابخواندن و یا بیعلاقه به خواندن کتاب. کمتر کتابی است که برای هر سه گروه هم خستهکننده نباشد و هم آوردهای داشته باشد. کتاب مادر آفتاب از همان دست کتابهاست. مهریالسّادات معرّکنژاد با جملاتی ساده و روان، صد برش کوتاه از زندگی و زمانه حضرت فاطمه سلاماللهعلیها را در صد صفحه نوشته است. برشهایی از کتاب تقدیمتان.
نوزادی که با آب کوثر غسل داده شد و به همهی زنان بهشتی سلام کرد
خدیجه از درد به خودمیپیچید که چند زن وارد اتاق شدند. نشستند اطراف رختخواب. چهار زن گندمگون، بلندبالا و باوقار. خدیجه بهتزده نگاه میکرد، یکی از آنها گف: «نترس! ما از طرف خدا برای کمک به تو آمدهایم. من ساره، همسر ابراهیم هستم، آن یکی آسیه، دختر مزاحم، است. سمت راستی، مریم دختر عمران و مادر عیسی است. نفر چهارم کلثم، خواهر موسی است.» کمک کردند فاطمه به دنیا آمد، با آب کوثر او را غسل دادند. نوزاد به حرف آمد: «اشهد ان لااله الا الله و انّ ابی رسول الله سید الانبیائ و انّ بعلی سیّدالاوصیاو ولدی ساده الاسباط.» به همه زنان بهشتی سلام کرد، به هر کس با اسمش.
هشتاد یهودی با نور چادر حضرتزهرا مسلمان شدند
علی مقداری جو از مردی یهودی قرض گرفت. چادر فاطمه را هم بهعنوان رهن گذاشت. یهودی چادر فاطمه را برد خانه. همان شب زن یهودی دید شیئی کنار اتاق میدرخشد، تمام اتاق را هم روشن کرده. به شوهرش گفت. یهودی تعجب کرد. آمد توی اتاق. نور چادر دختر رسول خدا را که دید، تعجبش بیشتر شد. زن و مرد یهودی هر دو رفتند و خویشانشان را هم خبر کردند. هشتادنفری که این صحنه را تماشا کردند، همگی مسلمان شدند.
نوری که هر صبح، ظهر و عصر درودیوار خانهشان را سفید میکرد
تعجب کرده بودند. هر روز صبح، وقتی هنوز توی رختخوابشان خوابیده بودند، نور درخشانی میآمد و درودیوار خانهشان را سفیدمیکرد. مانده بودند این دیگر چیست؟ رفتند پیش پیامبر. فرستادهشان درخانه فاطمه دیدند فاطمه نشسته برسجاده نماز، صورتش مثل خورشید میدرخشد وهمهجا را نورانی میکند. تنهاصبحها نبود؛ ظهرها و عصرها هم.
برکتی سه روزه که تاریخ انقضا ندارد
از اهالی مدینه بود. در زد، وارد شد. بانو سلامش کرد. از دلیل آمدنش پرسید.
گفت:آمدهام از شماخیروبرکت بگیرم.» فاطمه گفت: «هرکس سه روز بر پدرم یا برمن سلام کند، خدا بهشت را بر او واجب میکند» پرسید: تا وقتیی زنده هستید؟» فاطمه سلاماللهعلیها جواب داد: «هم در حیات، هم در ممات.»
پاداشی بیشتر از فاصلهی زمین تا عرش برای پاسخ به هر مسئله
میرفت. میآمد، سؤال میپرسید. آنقدر که خودش هم شرمنده شد. دفعه آخر گفت: «دیگر سؤالی نمیپرسم، اذیت میشوید.»
فاطمه گفت: «اصلاً. اگر بار سنگینی بدهند به تو بگویند از ارتفاعی بالا ببر در برابر صدهزار دینار طلا، سختت میشود؟!» زن گفت: «نه!» فاطمه گفت: «هر مسئلهای که جواب میدهم، بیشتر ازفاصله زمین تا عرش پاداش میگیرم، پدرم گفته است.»
آمرزش هر کسی که پیوندی با فاطمه داشته باشد
یاد روزی افتاد که پدر دلداریاش میداد: «دخترم! فردای قیامت جبرئیل از تو خواهد پرسید: چه میخواهی؟ خواهی گفت:آمرزش شیعیانم…
خدا آنها را میبخشد؛ و آمرزش شیعیان فرزندانم…
آنها را هم میبخشد.
شیعیان شیعیانم را هم…
خداوند هر کسی را که پیوندی با تو داشته باشد، میآمرزد.»
کتاب مادرآفتاب از انتشارات شهید کاظمی از همان دست کتابهاست که با جملاتی ساده و روان، صد برش کوتاه از زندگی و زمانه حضرت فاطمه سلامالله علیها را در صد صفحه نوشته است. صفحههای آبی نشان و صفحهبندی جذاب و چشمنواز این کتاب، از عوامل پیشبرنده در خواندن این کتاب کمحجم است. کتاب مادر آفتاب که دومین جلد از مجموعه چهاردهجلدی «چهارده خورشید، یک آفتاب» است از آن کتابهایی است که خواندن برشهایی از آن بهترین حالت است برای معرّفی آن کتاب خصوصاً اگر در روزهایی باشیم که هنوز عطر برکت میلاد حضرت زهرا در تمام لحظههایمان حس میشود.
منبع: فارس
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |

