
قهرمان لیگ برتر، تابستان امسال خریدهای گرانقیمتی انجام داد؛ اما به سختی میتوان درک کرد بازیکنان جدید دقیقاً چه نقشی در این تیم دارند.
اصلاً قرار بود این تیم چه ظاهری داشته باشد؟ در میان تمام حرفهایی که دربارهٔ لیورپول و شروع ناامید کننده این فصل گفته میشود، شاید سختترین سؤال همین باشد: برنامه آنها چه بود؟ اگر برنامهشان موفق پیش میرفت، این تیم باید چگونه بازی میکرد؟
لیورپول تابستان امسال ۴۲۴ میلیون پوند (حدود ۵۵۰ میلیون دلار) برای خرید بازیکنان جدید هزینه کرد، اما اگر اوضاع طبق انتظارشان پیش میرفت، مبلغ ۴۰ میلیون پوند (۵۳ میلیون دلار) بیشتر هم خرج میکردند تا مارک گهی، مدافع کریستال پالاس، را هم جذب کنند. این ملیپوش انگلیسی حداقل میتوانست یک گزینه بیشتر برای خط دفاع باشد (آسیبدیدگی جووانی لئونی این گزینهها را کمتر هم کرد) و به آرنه اسلوت این اجازه را میداد تا به ابراهیما کوناته استراحت بدهد؛ بازیکنی که روند ضعیفش در شکست ۳ بر صفر مقابل منچسترسیتی ادامه پیدا کرد. پنالتی زودهنگام سیتی مستقیماً به خاطر اشتباه کوناته بود که سر راه کانر بردلی قرار گرفت و جرمی دوکو از سمت چپ نفوذ کرد.
اما زوج کوناته و ویرجیل فن دایک پیش از این امتحان خود را پس داده بود. در فصلهای گذشته، این دو عملکرد بسیار بهتری از این فصل داشتند. با اینکه هیچکدام از مدافعان مرکزی در فرم مطلوبی نیستند، اما شکافها و ضعف عجیب لیورپول در این فصل بیشتر به ساختار تیمی مربوط میشود تا ضعف فردی بازیکنان؛ حتی با وجود اینکه آنها در هفتههای اخیر، کما بیش به ترکیب فصل گذشتهشان بازگشتند.
هفته قبل برابر استون ویلا، اسلوت ترکیبی را انتخاب کرد که ۱۰ نفر آن سال گذشته هم در باشگاه بودند و فقط هوگو اکیتیکه از میان بازیکنان جدید به چشم میخورد. در لیگ قهرمانان هم مقابل رئال مادرید، فقط یک تغییر ایجاد کرد و فلوریان ویرتس جای کودی خاکپو را گرفت. لیورپول هر دو بازی را برد، اما نه ویلا و نه مادرید موفق نشدند آسیبپذیری لیورپول مقابل پاسهای مستقیم پشت مدافعین کناری را آشکار کنند.
شاید بازگشت به اصول اولیه و تلاش برای انتقال تدریجی به سبک و تغییرات جدیدتر، اعتراف به هدر رفتن صدها میلیون پوند در تابستان نباشد، اما احتمالاً پذیرش این است که آنها به یکباره، خیلی زود و بسیار شتابزده، سعی کردند تغییرات زیادی ایجاد کنند.
تیمهای فوتبال، ساختارهایی بسیار حساس و شکننده دارند. حتی اگر فقط از دید تاکتیکی به موضوع نگاه کنیم و پیچیدگیهای بیپایان روانشناختی را در نظر نگیریم، تغییر یک عنصر از ترکیب تیم، نه فقط روی ده نفر دیگر، بلکه بر روابط و همکاریهای میان آنها هم اثرگذار است.
مثلاً اگر ترنت الکساندر آرنولد را کنار بگذارید، دیگر بازیکنی ندارید که در پست دفاع راست، به طور طبیعی وارد پست هافبک دفاعی شود و در کنار رایان خرافنبرخ بازی کند، از مرکز دفاع محافظت کرده و در عین حال به الکسیس مکآلیستر و دومینیک سوبوسلای آزادی عمل بدهد؛ یا قابلیت ارسال پاسهای بلند برای تغییر جهت بازی و پاسهای سریع و دقیق به سمت جلو، برای راه انداختن محمد صلاح را داشته باشد.
اسلوت در پایان فصل گذشته به این نتیجه رسیده بود که حریفان تا حدی تاکتیک لیورپول را کشف کردهاند؛ نتیجهای که کمتحرکی باشگاه در نقل و انتقالات تابستان قبل بر آن تأثیرگذار بود. به هر حال، بالأخره باید روزی میرسید که این تیم، بیشتر تیم اسلوت باشد تا یورگن کلوپ. بنابراین تغییر اساسی تا حدی اجتنابناپذیر و لازم بود.
ولی نیت اصلی چه بود؟ اگر اوضاع طبق برنامه پیش میرفت، این تیم قرار بود چه ظاهری پیدا کند؟

لیورپول دو مهاجم مرکزی با مجموع ۲۱۰ میلیون پوند (۲۷۶ میلیون دلار) خرید. شاید از ابتدا برنامه این بود که فقط یکی از میان الکساندر ایساک و اکیتیکه بازی کند تا دیگری آماده باشد از روی نیمکت وارد زمین شود، درست مثل کاری که زمانی وست بروم با روملو لوکاکو و شین لانگ انجام میداد. اما با توجه به این هزینهٔ هنگفت، حتی اگر هر یک از این دو بتوانند در مواقع خاص به عنوان بازیکن کناری هم بازی کنند و برای تیم عمق بیشتری بسازند، داشتن چنین امکانی یک موقعیت بسیار خاص و لوکس است.
اما ویرتس که ۱۰۰ میلیون پوند (۱۳۱ میلیون دلار) به اضافه بندهای الحاقی هزینه داشت، قرار بود دقیقاً کجا بازی کند؟
به نظر میرسد به او قول داده بودند که در مرکز خط میانی بازی میکند و همین انگیزه او را از بایرلورکوزن به جای بایرن، به آنفیلد آورد. در آغاز فصل، ترجیح اسلوت این بود که ویرتس به عنوان بازیساز مرکزی در سیستم ۱-۳-۲-۴ بازی کند. اما این چینش، باعث میشد لیورپول به شدت در دفاع آسیبپذیر باشد؛ موضوعی که حتی در پنج برد اول فصل هم مشهود بود.
ویرتس شاید خود را وفق دهد، اما فعلاً با فشار فیزیکی لیگ برتر مشکل دارد.

به سختی میتوان تصور کرد که چگونه او و صلاح، که لیورپول همیشه مجبور به جبران کاستیهای دفاعی او بوده، بتوانند با هم در یک ترکیب بازی کنند و خط میانی را در معرض ضعف قرار ندهند؛ دست کم نه در لیگ برتر، مگر آنکه ریسک در هم شکستن خط میانی را قبول کنند. حداقل در لیگ برتر چنین است؛ رئال مادرید به اندازهٔ کافی حریفی فیزیکی نبود که این مشکل آشکار شود.
در واقع، شاید بیش از دو نفر از بین ایساک، اکیتیکه، ویرتس و صلاح نتوانند همزمان در این تیم بازی کنند. حتی اگر تابستان گذشته بخشی از برنامه، انتقال به عصری پس از صلاح بود، باز هم درک اینکه برنامه واقعاً چه بوده، دشوار است؛ مگر اینکه از ابتدا طرحی شبیه ۲-۱-۳-۴ در ذهن داشته باشند؛ یعنی در حضور ویرتس در پشت ایساک و اکیتیکه و اضافه شدن مدافعان کناری که دست کم امضای قرارداد با میلوش کرکز و فریمپونگ را توجیه میکند. شاید با توجه به رواج بازی مستقیم و پرتاب اوتهای بلند، داشتن دو مهاجم نوک، گام بعدی فوتبال انگلیس در بازگشت به سبک دههٔ ۱۹۸۰ باشد.
اما در حال حاضر شرایط لیورپول هشدار و نمونهٔ خوبی از این است که چگونه میتوانید یک تیم واقعاً خوب داشته باشید، پول هنگفتی خرج کنید و اوضاع را بدتر و خرابتر کنید!
منبع+
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |

