
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ از همان لحظهای که خبر برگزاری کنسرت مهران مدیری در «دبی اپرا» منتشر شد، میدانستم صحنهای متفاوت خواهیم دید. تجمع مخاطبانی که او را از قاب تصویر و سریالها میشناسند و کنشی از سوی هنرمندی که سالها در عرصه تلویزیون و سینما شناخته شده است.
سالن دوهزار نفری پُر شد، گزارشها از فروش حدود ۱.۱ میلیون درهم (معادل تقریبی ۳۳ میلیارد تومان) و سهم تقریبی مدیری به میزان ۱۳ میلیارد تومان حکایت داشت. خبر اختلاف قیمت با کنسرت جنیفر لوپز و بعد اطلاعیهای که از اختصاصِ درآمد به کار خیریه آمد، همه و همه فضای کنسرت را نه تنها اقتصادی که اخلاقی و نمادین کرد.
اما مهمتر از عدد و خبر، یک پرسشِ بنیادین است. این اجرا چه تصویری از موسیقی ایران به مخاطب داخل و خارج از کشور نشان داد؟ آیا موفقیت مالی لزوما نشان از اعتبار موسیقایی است؟
شهرت؛ رزونانسی قویتر از صدا
ورود مدیری به خوانندگی سابقهای بیش از دو دهه دارد؛ از آلبوم «از روی سادگی» با آهنگسازی بابک بیات و فردین خلعتبری تا خواندن تیتراژهای «همنفس»، «شبهای برره»، «باغ مظفر»، «قهوه تلخ» و…
با این حال، از همان ابتدا تواناییهای آوازی او محل بحث بود. بسیاری از منتقدان معتقدند بخش زیادی از فروش بالای کنسرت دبی نه به دلیل کیفیت آوازی بلکه ناشی از سرمایه نمادین مدیری در عرصه بازیگری و کارگردانی است؛ جایی که رزونانس شهرت جایگزین رزونانس صوتی میشود.
اعتراض محمد حیدری و مسئله حقوق مولف
یکی از مهمترین حاشیههای این کنسرت، اعتراض محمد حیدری نسبت به اجرای بدون هماهنگی آثارش توسط مهران مدیری بود. این موضوع بار دیگر اهمیت «حق مولف» و ضرورت احترام به میراث موسیقی را مطرح کرد؛ مسئلهای که فراتر از اختلافات شخصی است و به ساحت «اخلاق حرفهای» باز میگردد. وقتی هنرمندی قطعاتی از حافظه جمعی را میخواند، با میراثی روبهروست که بار فرهنگی، تاریخی و عاطفی سنگینی دارد. بازخوانی چنین آثاری بدون تسلط فنی و احاطه بر لحن اصلی، میتواند در ذهن مخاطب حسی از «خیانت به خاطره» ایجاد کند؛ احساسی که در بسیاری از کامنتها نیز دیده شد.
خواننده یا پرفورمر؟
یکی از نقدهای کلیدی مطرحشده توسط متخصصان این بود که مدیری در جایگاه «پرفورمر» موفق است اما در جایگاه «خواننده» نه.
در بازیگری، صدا ابزاری برای انتقال حس است اما در آواز، خودِ صدا اثر هنری محسوب میشود. حال پرسش اینجاست: آیا مدیری این تفاوت بنیادین را در نظر گرفته است؟ و آیا مخاطبان میدانند که تکنیک آوازی چیزی بسیار فراتر از محبوبیت تلویزیونی است؟
فالشخوانی؛ مسئلهای تکنیکی نه سلیقهای
در ویدئوهای منتشر شده از کنسرت دبی، خطاهایی چون خروج از نت مرجع، تحریرهای ناپخته، بیثباتی سونوریته، کمبود تنفس و داینامیک یکنواخت شنیده میشود. کارشناسان معتقدند این خطاها نه تنها باعث افت استاندارد اجرا شده بلکه تصویری نادرست از ظرفیتهای آواز ایرانی به مخاطبان غیرایرانی ارائه میدهد. این نقدها سلیقهای نیستند بلکه مبتنی بر معیارهای فنیاند. اینها مسائلیاند که نمیتوان آنها را با محبوبیت یا شوخطبعی جبران کرد.
بازخوانی خاطرهها؛ ریسک بزرگ
مدیری در کنسرت دبی آثاری از خوانندگان بزرگ و قطعات خاطرهانگیز را بازخوانی کرد اما بازخوانی آثار اصیل موسیقی ایرانی نیازمند درک دقیق مدها، فواصل ریزپرده، بیان آوازی شستهرفته و ظرافت در شدتوری است.
لغزشها و فالشها در چنین آثاری بیش از یک «اشتباه معمولی» تلقی میشوند؛ آنها شکافی میان شنونده و خاطرهاش ایجاد میکنند. به همین دلیل برخی نوشتند: «این اجرا توهین به حافظه موسیقایی نسل ما بود.»
پارادوکس مدیری؛ دانستن بدون توانستن
کاربران به سرعت صحنهای از «دورهمی» را به یاد آوردند؛ جایی که مدیری آرون افشار را به دلیل ندانستن نام بوچلی و پاواروتی سرزنش کرده بود. حالا بسیاری میپرسند: «کسی که پاواروتی را میشناسد، چرا باید اینطور بخواند؟»
شناخت نظری موسیقی هرگز جای تکنیک عملی را نمیگیرد. این همان پارادوکسی است که در اجرای مدیری آشکار شد.
رسانهها و مسئله معیار
درحالیکه برخی رسانهها تیتر زدند «کنسرت باشکوه مدیری در دبی»، نقدها پرسیدند: معیار شکوه چیست؟ تعداد صندلیهای پُر یا کیفیت صوت؟ وقتی رسانهها بهجای تحلیل موسیقایی تنها به برجستهسازی فروش و استقبال میپردازند، معیار شنیداری جامعه دگرگون میشود.
فرهاد مدیری (فِرواگ)؛ تجربهگرایی خام یا ادامه همان بحران؟
نکته جالب توجه دیگر، اجرای پسر مدیری فرهاد مدیری در کانادا است که با این ماجرا گره خورد. ویدئوهای منتشرشده حاکی از اجرایی با ضعف ساختاری، عدم انسجام فرمی و بیان صوتی نامطمئن بودند؛ هرچند برخی کاربران از او دفاع کردند اما پرسش جدی این است: اگر این اجراها قرار نیست برای مخاطب عام باشند، چرا در قالب «کنسرت» عرضه میشوند؟ و اگر قرار است برای مردم باشند، چرا معیارهای حرفهای رعایت نمیشود؟
هوش مصنوعی و بازتولید طعنه
انتشار ویدئوهایی که با هوش مصنوعی ساخته شده و مثلا نشان میدهد آرون افشار به مدیری «پاسخ میدهد»، نشان میدهد موضوع فراتر از یک نقد موسیقایی است و به یک مسئله فرهنگی_اجتماعی تبدیل شده که بخشی از حافظه جمعی را هدف قرار میدهد.
استادان کجا هستند؟
کاربرانی که نوشتهاند «بنان و شجریان اگر امروز را میدیدند چه میگفتند؟» تنها ابراز حسرت نمیکنند بلکه از سقوط معیار سخن میگویند. موسیقی ایرانی بر شانههای بزرگانی ایستاده که هر نت را با سالها تمرین و شناخت موروثی خواندهاند.
پایان باز؛ مسئله تنها مدیری نیست
در نهایت مسئله نه مدیری است، نه پسرش، نه قیمت بلیت، نه مقایسه با خوانندگان جهانی. مسئله «مسئولیت هنری» است؛ مسئولیت نسبت به گوش مردم، نسبت به تاریخ موسیقی و نسبت به معیارهایی که نباید با هیاهو گم شوند. پرسش اصلی برای امروز و آینده این است.
وقتی نورهای صحنه خاموش میشوند، از صدا چه میماند؟ یک اثر ماندگار یا تنها یک رویداد پر سر و صدا؟
انتهای پیام/
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |

