بازسازیهای سینمایی معمولاً با سختگیری بیشتری نسبت به فیلمهای اصلی مورد قضاوت قرار میگیرند و بسیاری از منتقدان، به اشتباه، آنها را نشانهای از کمبود خلاقیت نسل جدید فیلمسازان میدانند. در حالیکه واقعیت این است که بازسازیها از همان دوران طلایی هالیوود وجود داشتهاند و تعدادی از آثار کلاسیک تحسینشده، مانند The Maltese Falcon، The Wizard of Oz و Some Like It Hot، در واقع نسخههای بازسازیشدهی فیلمهای قدیمیتر هستند. البته این موارد استثنا هستند، چراکه بیشتر بازسازیها نتوانستهاند به کیفیت نسخهی اصلی نزدیک شوند و همین امر باعث شده است تا نگاه منفی به آنها تقویت شود. با این حال، برخی بازسازیها توانستهاند از کیفیت نسخهی اولیه هم فراتر روند، فیلمهایی مانند The Thing، True Grit و The Fly.

اما مقایسهی کیفیت بازسازیها با آثار اصلی همیشه به دوگانهی «بهتر یا بدتر» ختم نمیشود. گاهی هر دو نسخه در جایگاه خود درخشان هستند، یا بازسازی بهقدری متفاوت و خلاقانه ساخته شده که مقایسهاش با نسخهی اولیه، مثل مقایسهی سیب و پرتقال است. در برخی موارد هم هر دو فیلم آنقدر خوشساختاند که ترجیح یکی بر دیگری تنها به سلیقهی شخصی بستگی دارد. در هر صورت، در مورد شش فیلم و نسخه بازسازی آنها که در این فهرست بررسی میشوند، واقعاً دشوار است که با قطعیت گفت کدامیک بهتر است.

۶. Yojimbo (۱۹۶۱) و A Fistful of Dollars (۱۹۶۴)
فیلمهای سامورایی و فیلمهای وسترن در طول تاریخ سینما همیشه تأثیری متقابل بر یکدیگر داشتهاند، و این ارتباط در دو اثر یوجیمبو (Yojimbo) از آکیرا کوروساوا و بازسازی غیررسمی آن، یک مشت دلار (A Fistful of Dollars) از سرجیو لئونه، بهوضوح دیده میشود. هرچند پیوند مستقیم این دو فیلم چنان آشکار بود که در نهایت پای هر دو کارگردان به دادگاه باز شد، اما هر دو فیلم به نوبه خود الهامگرفته از رمان Red Harvest نوشته داشیل همت هستند. در هر دو داستان، قهرمانی مبهم و از نظر اخلاقی خاکستری وارد شهری کوچک میشود و در میانهی نزاع میان دو باند رقیب، تصمیم میگیرد هر دو طرف را علیه یکدیگر بازی دهد. با این حال، شباهت میان این دو فیلم فقط در طرح داستان خلاصه نمیشود؛ هر دو از زبان تصویری مشابهی بهره میبرند که بهزیبایی امضای کارگردانانشان را منعکس میکند.
۱۰ فیلم برتر آکیرا کوروساوا غیر از «هفت سامورایی»؛ از Stray Dog تا High and Low

Yojimbo شاید وسترنترین فیلم کوروساوا باشد؛ با نماهای بلند از خیابانهای خاکی و خلوت شهری کوچک که حس انزوا و بیقانونی را القا میکند و این فضا به شکلی استادانه در فیلم لئونه بازآفرینی شده است. هر دو کارگردان بر چهرهی بازیگران اصلی خود تمرکز ویژهای دارند: توشیرو میفونه در نسخه ژاپنی و کلینت ایستوود در نسخه ایتالیایی، که بیشتر از گفتوگو، با نگاه و سکوتشان ماجرا را روایت میکنند. البته لئونه در استفاده از کلوزآپهای قویتر، تا جایی پیش میرود که چین و چروک صورتها را به چشماندازی سینمایی بدل میکند. هر دو فیلم شاهکارهایی بیبدیلاند که بعدها الهامبخش دهها اثر دیگر شدند. شاید بتوان به کوروساوا این اعتبار را داد که آغازگر این مسیر بود، اما نمیتوان انکار کرد که لئونه چگونه این روایت را بازآفرینی و به یکی از تأثیرگذارترین وسترنهای اسپاگتی تاریخ بدل کرد.

۵. The Wages of Fear (۱۹۵۳) و Sorcerer (۱۹۷۷)
هر دو فیلم اقتباسهایی از رمان ژرژ آرنو هستند و داستان مردان خارجنشینی را روایت میکنند که برای راندن کامیونهایی پر از نیتروگلیسیرین در جادههایی خطرناک استخدام میشوند. نسخهی فرانسوی به کارگردانی آنری-ژرژ کلوزو با استقبال بینظیر منتقدان و مخاطبان روبهرو شد و نخل طلای کن را نیز بهدست آورد. اما نسخهی آمریکایی که ویلیام فریدکین پس از دو موفقیت پیاپیاش (ارتباط فرانسوی و جنگیر) ساخت، در زمان اکران شکست خورد؛ شاید به این دلیل که تنها یک ماه پس از جنگ ستارگان اکران شد. با این حال، سالها بعد منتقدان نگاه خود را تغییر دادند و جادوگر (Sorcerer) را در کنار آثار درخشان فریدکین و نسخهی اصلی، شاهکاری تکرارنشدنی دانستند.

هر دو فیلم دلهرهآور و پرکششاند و صحنههای نفسگیرشان با کامیونهای غولپیکر، شخصیتها را در بحرانهای وجودی فرو میبرد. نسخهی فریدکین در این زمینه با تصاویر سوررئال و موسیقی وهمانگیز گروه Tangerine Dream تأثیرگذارتر است. در میان اقتباسهای دیگر از این رمان (از جمله نسخهای اکشنتر نتفلیکس در سال ۲۰۲۴) هیچیک به سطح هنری و تنش روانی این دو فیلم نمیرسند. مزد ترس و جادوگر هر دو از برترین تریلرهای تاریخاند؛ فیلمهایی پر از آدرنالین که تماشای پشتسرهمشان تجربهای عرقریز و فراموشنشدنی است.

۴. Invasion of the Body Snatchers (۱۹۵۵ و ۱۹۷۸)
فیلم علمیتخیلی کلاسیک هجوم ربایندگان جسم (یا حمله جسد دزدها) اقتباسی از رمان سال ۱۹۵۴ به نام The Body Snatchers اثر جک فینی است؛ داستانی دربارهی موجودات بیگانهای که بهطور پنهانی جای ساکنان یک شهر کوچک در کالیفرنیا را میگیرند. این اثر از زمان انتشارش بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین فیلمهای علمیتخیلی تاریخ شناخته شده است، و روایت آن از فردگرایی انسان در برابر یکسانسازی بیگانگان، بهعنوان تمثیلی از کمونیسم و دوران مککارتیسم تفسیر میشود. نسخهی بازسازیشدهی سال ۱۹۷۸ به کارگردانی فیلیپ کافمن، داستان را به سانفرانسیسکوی معاصر منتقل کرد و مضامین آن را با فضای ضددولتی و تئوریهای توطئهی دههی ۷۰ میلادی تطبیق داد؛ در نتیجه، این فیلم به پلی فرهنگی میان ضدفرهنگ دههی ۶۰ و مصرفگرایی دههی ۸۰ بدل شد.

هر دو فیلم بهشدت از دوران ساخت خود تأثیر گرفتهاند و هر دو با پایانی تاریک و تلخ به پایان میرسند، جایی که شخصیتهای اصلی جای خود را به همزادهای فضاییشان میدهند. نسخهی بازسازیشده اغلب بهعنوان الگویی بینقص از نحوهی بهروزرسانی یک فیلم کلاسیک یاد میشود، و بسیاری از منتقدان آن را برتر از نسخهی اصلی میدانند. با این حال، هر دو فیلم از نظر سبک و اتمسفر منحصربهفردند و هر یک روح زمانهی خود را منعکس میکنند. انتخاب میان این دو شاید تنها به سلیقهی بیننده و نوع «پارانویا»ی مورد علاقهاش بستگی داشته باشد. این داستان در سالهای ۱۹۹۳ و ۲۰۰۷ نیز دوباره اقتباس شد، اما هیچکدام نتوانستند حس دلهره و وحشت این دو فیلم اورجینال را بازآفرینی کنند.

۳. Cape Fear (۱۹۶۲ و ۱۹۹۱)
وقتی صحبت از بازسازیهای مارتین اسکورسیزی میشود، اغلب ذهنها به سراغ فیلم رفتگان (The Departed) میرود؛ تریلر جنایی او در بوستون که بازسازی فیلم هنگکنگی Infernal Affairs بود. اما پیش از آن، نمونهای چشمگیرتر از بازسازی موفق در کارنامهی اسکورسیزی وجود دارد: نسخهی ۱۹۹۱ فیلم تنگه وحشت (Cape Fear)، که اقتباسی دوباره از فیلم کلاسیک سال ۱۹۶۲ است. هر دو فیلم داستان تبهکار سابق خطرناکی به نام مکس کِیدی را روایت میکنند که پس از آزادی از زندان، برای انتقام از وکیلی که در محکومیت او نقش داشته، بازمیگردد. هر دو نسخه با بازی ستارگان برجستهی دوران خود ساخته شدهاند، اما تفاوت چشمگیری در نحوهی پرداخت به شخصیتها و خشونت دارند که بازتابی از فضای فرهنگی هر دوره است. در نسخهی اصلی، رابرت میچم در نقش کِیدی و گرگوری پک در نقش قربانی او، وکیل سم بادن، بازی میکنند؛ در حالی که در نسخهی بازسازیشده، نیک نولتی جای پک را گرفته و رابرت دنیرو یکی از ترسناکترین نقشآفرینیهای کارنامهاش را بهعنوان نسخهای خشنتر و پیچیدهتر از شخصیت تبهکار داستان ارائه میدهد.

بازسازی اسکورسیزی از تنگه وحشت از تضاد سادهی خیر و شر فاصله میگیرد و دنیایی خاکستریتر میسازد. بادنِ نولتی شخصیتی بهمراتب کمتر اخلاقی دارد؛ مردی که مرتکب خیانت زناشویی شده و در گذشته بهعنوان وکیل کِیدی، مدارکی را پنهان کرده بود؛ همین موضوع انگیزهی انتقام کِیدی در نسخه بازسازی است. شکافهای زیر پوستهی خانوادهی ظاهراً خوشبخت وکیل، همان چیزی است که اسکورسیزی هنگام جایگزینی با استیون اسپیلبرگ به فیلم افزود. افزون بر آن، نسخه بازسازی، جنبهای پررنگتر از میل جنسی بیمارگونهی کِیدی را در تلاش او برای اغوای دختر نوجوان بادن (با بازی ژولیت لوئیس) نشان میدهد. نسخهی اصلی تریلری دقیق و خوشساخت با تأثیرپذیری از آثار هیچکاکی، اما بازسازی اسکورسیزی یک فیلم ترسناک تمامعیار است؛ کابوسی روانشناختی از گناه، انتقام و فروپاشی اخلاقی.

۲. Insomnia (۱۹۹۷ و ۲۰۰۲)
دو فیلم نئو-نوآر که در روشنایی کامل روز رخ میدهند، هر دو نسخهی بیخوابی (۱۹۹۷ و ۲۰۰۲) دربارهی تحقیق در مورد قتل دختری جوان در شهری کوچک هستند که در تابستان آن خورشید هرگز غروب نمیکند؛ موضوعی که باعث بیخوابی و ازهمپاشیدگی ذهنی کارآگاهان میشود، شخصیتهایی که در نسخهی اصلی با بازی استلان اسکارشگارد و در بازسازی با بازی آل پاچینو به تصویر کشیده شدهاند. هر دو فیلم بهطرزی استادانه از موقعیت منحصربهفرد خود یعنی شهر ترومسو در نروژ و شهر خیالی نایگمیوت در آلاسکا، بهره میبرند تا فروپاشی روانی قهرمانان داستان را در مواجهه با بیخوابی و احساس گناه آشکار کنند؛ بهویژه پس از آنکه هر دو بهطور تصادفی شریک خود را به گلوله میبندند و تقصیر را به گردن قاتل مظنون میاندازند، کسی که بهمرور وارد بازی روانی موشوگربهای با این دو میشود.

تفاوت اصلی دو فیلم در نحوهی پرداخت به شخصیتهای اصلی نهفته است. در نسخهی نروژی، اسکارشگارد کارآگاهی سرد، منزوی و از نظر اخلاقی خاکستریتر را به تصویر میکشد؛ درست مانند خود فیلم که حالوهوایی سرد و بیرحم دارد و مرزهای اخلاقی را راحتتر زیر پا میگذارد. در مقابل، پاچینو در نسخهی آمریکایی کارآگاهی خسته اما دلسوز است که فقط وقتی مجبور شود از خطوط قرمز عبور میکند. هر دو شخصیت جذاباند، اما نسخهی اسکارشگارد از ابهام اخلاقی عمیقتری برخوردار است. نقطهی قوت اصلی بازسازی، حضور رابین ویلیامز در نقشی کاملاً متفاوت از تصویر همیشگیاش، بهعنوان قاتل و کارگردانی دقیق کریستوفر نولان است. نولان با بودجهی بیشتر، تأثیرات بیخوابی بر ذهن پاچینو را با جزئیات بصری خیرهکننده به تصویر میکشد. در نهایت، هر دو نسخه، دو تفسیر متفاوت اما مکمل از یک مضموناند: بررسی وجدان، گناه و اخلاق در روشنایی مطلق و بیپایانی که چیزی را پنهان نمیگذارد.

۱. West Side Story (۱۹۶۱ و ۲۰۲۱)
استیون اسپیلبرگ سالها آرزو داشت یک موزیکال بسازد، و وقتی اعلام شد که او بازسازی داستان وست ساید را کارگردانی خواهد کرد، بسیاری از طرفداران شگفتزده شدند؛ زیرا نسخهی اصلی سال ۱۹۶۱ یکی از محبوبترین و تحسینشدهترین فیلمهای موزیکال تاریخ است که با ۱۰ جایزهی اسکار جایگاهی افسانهای دارد. اسپیلبرگ اما باور داشت که مضمون اصلی داستان (شکافهای نژادی و درگیری میان دو گروه خیابانی در نیویورک) هنوز هم برای جهان معاصر معنا دارد. در نهایت، فیلم او در سال ۲۰۲۱ با تحسین گستردهی منتقدان و تماشاگران روبهرو شد، هرچند از نظر تجاری شکست خورد. بسیاری آن را بهترین فیلم اسپیلبرگ در سالهای اخیر دانستند و حتی برخی معتقد بودند که از نظر کیفیت از نسخهی اصلی نیز پیشی گرفته است.

بازسازی اسپیلبرگ از این داستان در برخی جنبهها ذاتاً پیشرفتی نسبت به نسخهی نخست محسوب میشود، از جمله انتخاب بازیگران اصیل لاتینتبار برای نقشهای پورتوریکویی؛ نکتهای که در نسخهی ۱۹۶۱ با استفاده از بازیگران سفیدپوست و گریم تیره نادیده گرفته شده بود. تنوع بازیگران در نسخه اسپیلبرگ بهطور کلی بیشتر است. از نظر بصری نیز فیلم فضایی خاکیتر، واقعگرایانهتر و کمتر نمایشی دارد. البته همهی تغییرات مورد استقبال قرار نگرفتند؛ برخی طرفداران معتقد بودند ترتیب ترانهها و طراحی رقص در فیلم اصلی بهتر بود، و انسل الگورت بهعنوان نقش اصلی چندان رضایتبخش ظاهر نشد. با وجود جایگاه اسطورهای نسخه سال ۱۹۶۱، این واقعیت که نسخهی اسپیلبرگ توانست حتی در مقایسه با آن مطرح شود، نشان میدهد که همیشه بیش از یک راه برای روایت یک داستان نمادین وجود دارد.
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |

