
۲۰:۳۱ – ۳۰ آذر ۱۴۰۴
رونویس– امشب، شب در مکثی طولانی ایستاده است. زمین زیر بار سنگین تاریکی نفس میکشد و آسمان، گویی تصمیم گرفته دیرتر از همیشه پرده روشنایی را کنار بزند. یلدا، بلندترین شب سال، بار دیگر از راه رسیده است؛ شبی که ایرانیان قرنهاست آن را نه از سر ترس تاریکی، بلکه به نیت انتظار نور پاس میدارند. یلدا آئین صبر است؛ ماندن در دل شب با امید صبح، نشستن کنار هم و باور به اینکه هیچ سیاهی، ابدی نیست.
اما امشب، شب تنها به پایان پاییز ختم نمیشود. لابهلای همین تاریکی، هلال ماه رجب نیز آرامآرام سر برمیآورد؛ ماهی که در تقویم دل، آغاز فرصتی تازه برای ایستادن، بازگشتن و روشن شدن است. همزمانی یلدا با نخستین شب ماه رجب، تقارنی معنادار میسازد؛ گویی طبیعت و ایمان، دست در دست هم دادهاند تا یک پیام مشترک را به انسان یادآوری کنند: پایان شب، چه در جهان بیرون و چه در جهان درون نزدیک است.
یلدا را همیشه با جمع شدن خانوادهها به یاد میآوریم؛ با انارهای سرخ، هندوانههایی که یاد تابستان را زنده میکنند و حافظخوانیهایی که دلها را به آیندهای روشن گره میزنند. این شب، از گذشتههای دور، فرصتی برای با هم بودن بوده است؛ برای شنیدن، گفتن و صبوری کردن. در سنت ایرانی، یلدا شب غلبه نور بر تاریکی است، حتی اگر این غلبه هنوز به شکل کامل اتفاق نیفتاده باشد. یلدا وعده سپیده است.
این الرجبیون
ماه رجب نیز وعدهای شبیه به همین دارد؛ وعده روشنایی، اما در مقیاسی دیگر است. رجب آغاز سیر معنوی است؛ ماهی حرام که در آن انسان دعوت میشود شمشیر دعوا را زمین بگذارد، صداها را آرام کند و بیشتر از همیشه به درون خود گوش بسپارد. رجب، ماه توبه است، ماه استغفار، ماهی که دل را برای شعبان و رمضان آماده میکند. اگر یلدا تغییر فصل طبیعت است، رجب تغییر فصل روح است.
همنشینی این دو، امشب را شبی متفاوت میکند. چراغهایی که برای یلدا روشن میشوند، میتوانند نوری فراتر از رسم و عادت داشته باشند. سفرههایی که به نیت شادی گسترده میشوند، میتوانند مزین به نیتهای تازه نیز باشند. شاید خیلیها امشب، در کنار خندههای خانوادگی و گفتوگوهای طولانی، لحظهای سکوت کنند و در دل از خود بپرسند من در کدام شب ماندهام و سپیده من کجاست؟
یلدا ما را به آستانه روشنایی طبیعت میرساند و رجب، به آستانه روشنایی دل هدایت میکند. هر دو از صبر، از انتظار، از عبور سخن میگویند. هیچکدام وعده فوری نمیدهند؛ نه خورشید یلدا بلافاصله طلوع میکند و نه دل آدمی یکشبه صاف میشود. اما هر دو، مسیر را نشان میدهند. همین که بدانی قرار است شب کوتاه شود، کافی است تا تحملش آسانتر شود.
در خانهها، امشب قرآن در کنار دیوان حافظ مینشیند؛ شبی که یلداست، اما دلها در آستانه رجب ایستادهاند. گفتوگوها که فروکش میکند و خندهها آرام میگیرند، سکوت نیمهشب رنگ دیگری پیدا میکند؛ سکوتی که تنها به خاطره و فال سپرده نمیشود، بلکه تا عمق دل امتداد مییابد. در همین مکث شبانه، دعای استغفار آهسته بر لبها میآید. تقارن یلدا و رجب یادآور پیوند عمیق فرهنگ و ایمان در زیست ایرانی است. شاید پیام امشب همین باشد روشنایی، از دل تاریکی زاده میشود. چه تاریکی شبهای بلند پاییز باشد و چه تیرگیهای درون انسان باشد. یلدا به ما یاد میدهد که بمانیم و رجب به ما میآموزد که بازگردیم. یکی پایان یک مسیر طبیعی است و دیگری آغاز یک راه معنوی است.
الهام گرفتن از یلدا و رجب در این معنا جمع میشود که میان بلندترین شب سال و آغاز ماه خودسازی، فاصلهای نیست؛ همان شبی که به نهایت تاریکی میرسد، درست در آستانه بازگشت و تازهشدن قرار دارد. یلدا یاد میدهد که ماندن در شب، مقدمه عبور است و رجب یادآوری میکند که آغاز تغییر، از همین مکثهای کوتاه و تصمیمهای درونی شروع میشود. به همین دلیل، میان پایان این شب بلند و شروع راه خودسازی، شکافی وجود ندارد؛ شب اگر درست دیده شود، خودش پل آغاز است.
منبع: مهر
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |

