شایانیوز– ۴ دی روز بزرگداشت رودکی، یک نشانهگذاری بر رویدادی تمدنی در تاریخ این سرزمین به شمار میآید؛ رویدادی که طی آن زبان پارسی، پس از قرنها حذف تدریجی از عرصهٔ قدرت، دانش و نوشتار رسمی، بار دیگر به حافظهها بازگشت و نه فقط به عنوان ابزار ارتباط، بلکه به مثابه زبان اندیشه، زیباییشناسی و حافظهٔ جمعی تثبیت شد. رودکی را اگر صرفاً «نخستین شاعر بزرگ پارسی» بنامیم، عملاً از فهم نقش واقعی او بازماندهایم؛ چرا که وی بیش از یک فرد و یک شاعر، یک رخداد تاریخی زبانی است؛ نقطهای که بدون آن، تداوم ادبی، فکری و حتی هویتی ایران پس از گسست تاریخی سدههای نخست اسلامی، به شکلی که امروز میشناسیم، اساساً قابل تصور نبود.
جعفر بن محمد رودکی در روستایی به نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در نزدیکی نَخشَب زاده شد. زادگاه او حوالی سمرقند بود؛ در حاشیهٔ جغرافیای سیاسی اما در متن یک سنت زندهٔ زبانی. منابع کهن او را کودکی با حافظهای خارقالعاده، گوش موسیقایی کم نظیر و استعداد شگفت در دریافت و بازآفرینی زبان توصیف میکنند. گفتهاند که قرآن را از حفظ داشت و شعر را پیش از آنکه بنویسد، میخواند و مینواخت. موسیقی برای رودکی مهارتی تزئینی نبود؛ او چنگ مینواخت و شعرش از آغاز با صدا، وزن و اجرا زنده میشد. همین پیوند ذاتی میان زبان و موسیقی، بعدها یکی از رازهای نفوذ عاطفی شعر فارسی شد.
![]()
دربارهٔ نابینایی رودکی، تاریخ آمیخته به افسانه سخن گفته است. روایت مشهور نابینایی از بدو تولد، با دقت تصویری شعر او از رنگها، طبیعت، حرکت و فضا، چندان سازگار نیست. پژوهشهای جدیدتر، روایت دیگری را محتملتر میدانند: نابینایی در سالهای پایانی عمر، همزمان با سقوط سیاسی و حذف از دربار. اگر این روایت را بپذیریم، نابینایی رودکی نه یک ویژگی ذاتی، بلکه نشانهٔ پایانی تلخ است؛ پایان شاعری که روزگاری زبان یک قدرت فرهنگی بود و در انتها، در تاریکی و انزوا زیست؛ اما با اشعارش به تاریخ ادبیات ایرانزمین نور پاشید.
نقطهٔ عطف زندگی رودکی، ورود او به دربار سامانیان است؛ درباری که برخلاف بسیاری از مراکز قدرت آن عصر، پروژهای آگاهانه برای احیای هویت ایرانی در چارچوب نظم جهان اسلام دنبال میکرد. زبان پارسی دری در این پروژه، نقش محوری داشت و رودکی نخستین کسی بود که توانست این زبان را از سطح گفتار روزمره به سطح زبان رسمی فرهنگ، ادب و قدرت نمادین ارتقا دهد. شعر او در دربار، فقط هنر و ادب نبود؛ ابزار سیاست فرهنگی بود. او قویاً اثبات کرد که میتوان بدون شمشیر، با واژه و وزن و قافیه، تصمیم ساخت و مسیر تاریخ را تغییر داد.
![]()
روایت مشهور «بوی جوی مولیان»
این روایت به درستی، قدرت کلام رودکی در تأثیرگذاری بر افکار را نشان میدهد. امیر، میل بازگشت نداشت، دربار دچار رکود بود، و شاعری در آن میان حضور داشت که نه با درخواست و تمنا بلکه با احضار خاطره، تحریک عاطفه و یادآوری تعلقات قلبی، ارادهٔ سیاسی را تغییر داد. این روایت، سندی است بر قدرت نرم زبان؛ که رودکی برای نخستین بار آن را در مقیاس حکمرانی به کار گرفت.
ماجرا از این قرار بود که در دورهٔ امیر نصر بن احمد سامانی، پایتخت حکومت سامانیان شهر بخارا بود. با این حال، امیر برای مدتی طولانی در شهر هرات اقامت داشت و بازگشت او به بخارا به تعویق افتاده بود. این موضوع باعث نارضایتی درباریان و نگرانی از تضعیف جایگاه سیاسی بخارا شده بود، اما هیچیک از تذکرها و پیشنهادهای رسمی نتوانست امیر را به بازگشت وادار کند.
در این زمان، رودکی که شاعر دربار سامانیان بود، برای ترغیب امیر به بازگشت، شعری سرود و آن را در حضور او خواند. شعر با بیت معروف «بوی جوی مولیان آید همی» آغاز میشد و در آن، رودکی از دلتنگی برای بخارا و بازگشت به وطن سخن میگفت. این شعر برخلاف سخنان رسمی، بر احساسات امیر تأثیر گذاشت.
بر اساس روایتهای تاریخی، امیر نصر پس از شنیدن این شعر تصمیم گرفت فوراً به بخارا بازگردد و دستور حرکت دربار صادر شد. این واقعه بعدها بهعنوان نمونهای مشهور از تأثیر شعر و زبان فارسی در تصمیمهای سیاسی در منابع تاریخی و ادبی نقل شد و با نام رودکی پیوند خورد.
![]()
اما قدرت، همانقدر که میسازد، حذف هم میکند. با تغییر موازنههای سیاسی، ذائقههای درباری و شاید حسادت رقیبان، رودکی به تدریج کنار گذاشته شد. تاریخ دربارهٔ دلایل دقیق سقوط او ساکت است، اما نتیجه روشن است: شاعری که روزگاری ثروتمند، محبوب و نزدیک به مرکز قدرت بود، مورد رشک درباریان قرار گرفت و توئه علیه وی شکل گرفت و به مرور همه چیز را از دست داد. بازگشت او به زادگاهش، نه بازگشتی افتخارآمیز، بلکه نوعی تبعید خاموش بود؛ بازگشت انسانی که آیندهٔ یک زبان را ساخته بود، اما خود در آیندهاش جایی نداشت.
از منظر زبانشناسی تاریخی، اهمیت رودکی در تثبیت ساختهای نحوی، وزنی و واژگانی فارسی انکارناپذیر است. زبان فارسی پیش از او هنوز در مرحلهٔ آزمون بود؛ رودکی آن را به زبان تفکر بدل کرد، نه فقط بیان. از منظر جامعهشناسی ادبی، او شعر را از انحصار نخبگان بیرون آورد و به پدیدهای شنیداری، جمعی و اجتماعی تبدیل کرد. و از منظر فلسفهٔ تاریخ، رودکی نقطهٔ پیوند میان حافظهٔ پیشااسلامی ایران و جهان فکری جدید است؛ جایی که زبان، نه به عنوان نوستالژی گذشته، بلکه به مثابه امکان آینده عمل کرد.
![]()
بزرگداشت رودکی لازم است معنایی فراتر از تشریفات تقویمی داشته باشد، باید به بازاندیشی در نسبت ما با زبان بینجامد. او بود که نشانمان داد زبان میتواند بنیان تمدن و ابزار مقاومت فرهنگی شود و تاریخ را بسازد. اما سه سال پایانی عمر او و اینکه مورد بی مهری دربار قرار گرفت، شاهدی زنده بر این واقعیت است که احیای فرهنگ و پاسداشت تاریخ، اغلب به بهای رنج فردی تمام میشود.
رودکی، زبان پارسی را به تاریخ بازگرداند، اما خود در حاشیهٔ همان تاریخ زیست و خاموش شد.
اما امروز پس از قرنها، صدای او در زبان ما زنده مانده است؛ چرا که اگر او و تلاشهایش برای احیای زبان پارسی و بازگرداندنش به زبان مردم کوچه و بازار نبود، من و تو امروز عربی صحبت میکردیم هموطن!
سرافراز باد زبان پرمایه پارسی
سبز باد یادواره رودکی بزرگ….
![]()
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |

