شایانیوز– در روان انسان، سازوکارهایی وجود دارد که هدفشان محافظت از ما در برابر درد، اضطراب یا احساس گناه است. اما گاهی همین سازوکارها که در ابتدا نقش دفاعی دارند، خود به زندان ذهن تبدیل میشوند. تله انکار یکی از همین دامهای روانی است؛ حالتی که در آن فرد ناخودآگاه از پذیرش واقعیت طفره میرود، زیرا حقیقت برایش بیش از حد دردناک یا تهدید کننده است؛ و به نظر میرسد این تله، برخلاف ناآگاهی ساده، یک انتخاب ناخودآگاه برای ندیدن است؛ تصمیمی که ذهن برای بقا میگیرد، اما در نهایت، باعث توقف رشد و تکرار رنج میشود.
![]()
تعریف تله انکار
«تله انکار» یا Denial Trap اصطلاحی است که در روانشناسی به الگوی پایداری از نادیده گرفتن واقعیتهای ناخوشایند گفته میشود. در این حالت، فرد با آنکه نشانهها و شواهد واضحی از یک وضعیت دردناک (مثل خیانت، اعتیاد، شکست، یا بیماری روانی) دارد، اما در سطح ذهنی و هیجانی از مواجهه با آن امتناع میکند. به زبان سادهتر، او «میداند» ولی «نمیپذیرد».
در مدل طرحوارهدرمانی (Schema Therapy)، این الگو در دسته تلههای «هیجانی-اجتنابی» قرار میگیرد و معمولاً ریشه در دوران کودکی دارد، زمانی که کودک یاد گرفته برای بقا و حفظ آرامش باید واقعیت دردناک را انکار کند؛ مثلاً انکار خشم والدین، نبود محبت، یا احساس بیارزشی.
ریشههای شکلگیری
تله انکار معمولاً در محیطهایی شکل میگیرد که در آن احساسات واقعی کودک نادیده گرفته شده یا تهدید کننده بودهاند. کودک برای زنده ماندن در محیطی پر از خشم، بیتوجهی یا آزار، یاد میگیرد بخشی از واقعیت را حذف کند. او به جای دیدن حقیقت تلخ، آن را بازنویسی میکند تا بتواند با جهانش کنار بیاید.
به عنوان مثال، کودکی که یکی از والدینش معتاد است، ممکن است در ذهن خود تصویری آرمانی از او بسازد: «پدرم فقط خسته است، نه معتاد.» این سازوکار، در کوتاه مدت درد را کاهش میدهد، اما در بزرگسالی به یک عادت روانی مزمن تبدیل میشود: فرد هر زمان که با واقعیتی تهدید کننده روبهرو میشود، ذهنش به صورت خودکار به سوی انکار میرود.
![]()
نشانهها و رفتارهای شایع
افراد گرفتار در تله انکار معمولاً الگوهای مشابهی از تفکر و رفتار نشان میدهند. برخی از نشانههای برجسته عبارتاند از:
پرهیز از گفتگو درباره مسائل واقعی: فرد ترجیح میدهد درباره مشکل صحبت نکند یا موضوع را عوض کند.
توجیه و عقلانیسازی: به جای پذیرش واقعیت، با جملاتی مانند «همه اشتباه میکنند» یا «شرایط خاص بود» از روبهرو شدن طفره میرود.
خوشبینی کاذب: نوعی خوشبینی افراطی که نه از ایمان به بهتر شدن اوضاع، بلکه از ترس از دیدن واقعیت سرچشمه میگیرد.
انکار هیجانی: ناتوانی در احساس خشم، غم یا ناامیدی؛ گویی ذهن از تماس با این احساسات قطع شده است.
تکرار روابط یا موقعیتهای آسیبزا: چون ریشه مشکل دیده نشده، فرد همان چرخه درد را بارها بازسازی میکند.
![]()
تله انکار در روابط عاطفی
در روابط عاشقانه، تله انکار میتواند یکی از ویرانگرترین عوامل باشد. زنی که بارها از خیانت همسرش چشم میپوشد، یا مردی که سالها بدرفتاری عاطفی شریکش را نادیده میگیرد، در واقع قربانی همین تلهاند. ذهن به او میگوید: «اگر قبول کنی او دوستت ندارد، فرو میپاشی.» بنابراین ترجیح میدهد دروغی را بپذیرد که موقتاً آرامش میآورد، تا حقیقتی را که میتواند همه چیز را ویران کند.
در واقع، تله انکار، درد را به تأخیر میاندازد اما از بین نمیبرد. بلکه آن را در ناخودآگاه انباشته میکند تا در موقعیتی دیگر، با شدتی چند برابر ظاهر شود. اغلب به شکل افسردگی، اضطراب، خشم فروخورده یا وابستگیهای ناسالم.
دیدگاه روانتحلیلگری: انکار به مثابه دفاع
در نظریه زیگموند فروید، انکار یکی از مکانیسمهای دفاعی اولیه (Primitive Defense Mechanisms) است. ذهن برای محافظت از خود در برابر اضطراب، واقعیت تهدید کننده را به کلی رد میکند. این نوع دفاع در کودکی مفید است، چون به کودک امکان میدهد با درد و ترس کنار بیاید، اما در بزرگسالی، ادامه آن به ناپختگی عاطفی منجر میشود.
در نگاه روانتحلیلگرانی چون آنا فروید و ملانی کلاین، انکار گاه به شکلهای پیچیدهتر در ناخودآگاه بروز میکند؛ مثلاً به صورت «انکار احساس گناه» یا «انکار نیاز به محبت». به این معنا که فرد ممکن است حتی متوجه نباشد در حال انکار است، چون تصویر ذهنی از خود را به گونهای ساخته که در آن آسیبپذیری جایی ندارد.
![]()
چرخه انکار: چرا خروج از آن سخت است؟
تله انکار، همچون حلقهای بسته عمل میکند:
هرچه فرد بیشتر واقعیت را انکار میکند، با پیامدهای منفی بیشتری روبهرو میشود؛ و هرچه پیامدها شدیدتر میشوند، انگیزهی انکار نیز افزایش مییابد. به مرور، فرد به جای مواجهه با واقعیت، هویت خود را بر پایه دروغهای ذهنی میسازد. در این وضعیت، انکار تبدیل به «بخشی از شخصیت» میشود، نه صرفاً یک واکنش گذرا.
به همین دلیل، بسیاری از درمانگران معتقدند شکستن تله انکار، از دشوارترین مراحل رواندرمانی است. چون نیازمند شجاعت دیدن حقیقتی است که سالها از آن فرار شده است.
![]()
راههای خروج
۱. پذیرش تدریجی واقعیت: درمانگر کمک میکند تا فرد بدون فروپاشی، قدم به قدم با واقعیت مواجه شود.
۲. تمرکز بر احساسات نه فقط افکار: چون انکار بیشتر احساسی است تا منطقی، باید با هیجانات کار کرد نه صرفاً با استدلال.
۳. نوشتن و بازتابگری: یادداشت افکار و احساسات روزانه، آگاهی را افزایش میدهد و به ذهن اجازه میدهد تناقضها را ببیند.
۴. بازسازی طرحوارهها: در درمان شناختی–طرحوارهای، فرد میآموزد الگوی قدیمی «واقعیت را نبین تا زنده بمانی» را با «ببین تا رشد کنی» جایگزین کند.
۵. پذیرش آسیبپذیری: نقطهٔ مقابل انکار، شهامت است؛ شهامت در پذیرفتن اینکه گاهی شکستن بهتر از ادامه دادن دروغ است.
تله انکار، شاید یکی از ظریفترین و خطرناکترین دامهای روان انسان باشد، زیرا برخلاف سایر مشکلات، در ابتدا حس بدی ندارد؛ ذهن احساس آرامش و کنترل دارد، در حالی که در عمق ناخودآگاه، واقعیتهای سرکوب شده در حال رشدند. انکار، مثل پردهای است که ذهن برای نجات خود میکشد، اما هرچه این پرده ضخیمتر شود، نور آگاهی کمتر به درون میتابد.
در نهایت، رهایی از این تله به معنای دیدن است؛ دیدن بدون توجیه، بدون ترس، بدون تلاش برای زیبا جلوه دادن واقعیت. شاید در آغاز دردناک باشد، اما تنها از دل این مواجهه است که انسان میتواند به بلوغ روانی و آرامش درونی دست یابد.
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |

