جنگ قیمتها و صلح ناکام در نمایشگاه کتاب
سی و ششمین دوره: فرسایش زیر پوست آمارها
امسال، این رویداد فرهنگی به سی و ششمین سال حیات خود پا گذاشت، اما نشانههای فرسودگی از هر سو خودنمایی میکرد. در بخش داخلی، از ۲،۳۶۰ ناشر ثبتنامکننده، تنها ۱،۶۲۶ ناشر فرصت حضور فیزیکی در سالنها را یافتند. همزمان، ۲،۳۰۰ ناشر در فضای مجازی مشارکت کردند که بسیاری از آنها در هر دو بخش فعال بودند. در بخش بینالملل، از ۹۰ ناشر خارجی ثبتنامکننده از ۳۴ کشور، تنها ۳۰ موسسه ادبی برای «فلوشیپ نشر تهران» انتخاب شدند. حضور پررنگ ۱۲ ناشر لاتین و ۲۲ ناشر عربزبان، امیدی برای تنوع بخشیدن به سفرهٔ فرهنگی نمایشگاه بود، اما این امید به سرعت در هیاهوی بینظمیها محو شد.
حذف کتابفروشان از بخش فیزیکی، یکی از تصمیمات جنجالی این دوره بود. ناشران با این استدلال که حضور آنها فروش مستقیم را تهدید میکند، زمینهٔ حذف آنها را فراهم کردند. هرچند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با راهاندازی فروشگاه مجازی ویژه کتابفروشان پس از نمایشگاه به این انتقادات پاسخ داد، اما این اقدام نتوانست خلأ ایجادشده را پر کند.
واقعیت این است که نمایشگاه امسال نه تنها نتوانست جایگاه پیشین خود را حفظ کند، بلکه درگیر بحران هویتی شدیدی شد. کاهش کیفیت اجرا، ضعف مدیریتی و برنامهریزی شتابزده، تصویری آشفته از این رویداد ترسیم کرد. از جانمایی غیرمنطقی غرفهها بر اساس معیارهای نامشخص تا تأخیرهای مکرر در صدور مجوزها، از امکانات ناکافی در روز افتتاحیه تا ترافیک سنگین خودروها، همه و همه حکایت از فقدان چارچوبی منسجم داشتند.
افزایش نجومی اجارهٔ غرفهها نیز ضربهای مهلک به ناشران مستقل وارد کرد. بسیاری از آنها یا انصراف دادند یا در رقابت نابرابر با نهادهای دولتی و شبهدولتی شکست خوردند. نتیجه؟ کاهش چشمگیر تنوع آثار و محدود شدن حق انتخاب مخاطبان.
از سوی دیگر، افزایش ۱۷۰ درصدی قیمت کتاب در دو سال اخیر، قدرت خرید مردم را به حداقل رساند. انتظار میرفت دولت با افزایش بنهای کتاب این شکاف را جبران کند، اما بنهای اختصاص یافته تغییری محسوس نداشتند. کتاب، این کالای حیاتی فرهنگی، به کالایی لوکس و دستنیافتنی تبدیل شد.
آمارها و نیمه پنهان واقعیت
سخنگوی نمایشگاه از رشد ۱۰ درصدی فروش ریالی نسبت به سال گذشته خبر داد: ۶۵۶ میلیارد و ۷۲۲ میلیون تومان در مقایسه با ۵۹۲ میلیارد تومان دوره قبل. اما این رقم بدون در نظر گرفتن تورم ۱۷۰ درصدی کتاب، روایتی گمراهکننده است. در واقع، رشد طبیعی فروش نه تنها نشانهٔ بهبود نیست، بلکه کاهش واقعی تقاضا را پنهان میکند. اقدامات اضطراری مسئولان برای جبران کاهش فروش در روزهای میانی نیز ناکام ماند. طرح «خرید مجازی – تحویل حضوری» با استقبال سرد ناشران مواجه شد و به مرحله اجرا نرسید. حتی پیشنهاد اختصاص یارانه فیزیکی نیز در حد حرف باقی ماند. این ناکامیها گواهی است بر شکاف عمیق بین تصمیمگیران و واقعیتهای میدانی. البته نظر ناشران حاضر در نمایشگاه نیز درباره بحران نشر و آمارهای تسکینی نمایشگاه جالب توجه است.

نمایشگاه کتاب یا جشنوارهای صرفا آمارمحور؟
«محمد نعیم محمدی»، مدیر نشر «پالیز سخن» درباره عوامل تشدید بحران کنونی صنعت نشر میگوید: «واقعیت این است که بحران کنونی صنعت نشر، حاصلِ همزمان سه عامل مهم است؛ از یکسو فشار اقتصادی (افزایش سرسامآور هزینههای کاغذ، چاپ، توزیع و فروش) عرصه را برای ناشران مستقل تنگ کرده است؛ از سوی دیگر، تحولات فرهنگی و تغییرات سبک زندگی، بهویژه در نسل جدید، باعث کاهش تمرکز بر مطالعهٔ عمیق شده است و در نهایت، دگرگونی در رفتار مخاطب بهواسطه رشد فضای دیجیتال، شبکههای اجتماعی و ویدیوهای کوتاه، موجب شده کتاب از میدان رقابت در «اقتصاد توجه» عقب بماند؛ بنابراین اگر بحران را صرفاً اقتصادی ببینیم، از اصلاحات فرهنگی و ساختاری غافل خواهیم ماند».
به گزارش اقتصاد ۲۴، او در پاسخ به این سوال که آیا آمارهای رسمی، واقعیت بحرانِ «خروج کتاب از سبد خانوار» را پنهان میکنند ادامه میدهد: «آمارهای رسمی شاید در برخی زمینهها درست باشند، اما در روایت واقعیت عمومی، اغلب یکسویه و بیزمینهاند. وقتی گفته میشود «فروش کتاب رشد کرده»، باید پرسید: کدام کتابها؟ در چه زمینههایی؟ با چه حمایتی؟ واقعیت بازار نشان میدهد که بسیاری از کتابهای ارزشمند در حوزههای علوم انسانی، ادبیات یا تربیتی، نهتنها رشدی نداشتهاند بلکه به زحمت به تیراژ ۳۰۰ نسخه میرسند. خروج کتاب از سبد خانوار، واقعیتی تلخ، اما انکارناپذیر است؛ و آمارهای رسمی گاه بهجای مواجهه با این حقیقت، نقش «تسکین روانی» دارند».
این ناشر درباره این دوگانه که نمایشگاهها در خدمت تبلیغات سیستم هستند یا حل بحران نشر؟ تاکید میکند: «نمایشگاه کتاب تهران هرسال با حضور نهادهای دولتی و چاپ آثار خاص، بیش از آنکه بازاری برای ناشران مستقل باشد، به نظر میرسد ابزاری برای نمایش آماریِ موفقیت دولت در حوزه فرهنگ است. ناشران دولتی با حضور گسترده، غرفههای وسیع و امکانات بیحد، عملاً فضای رقابت را از ناشران خلاق و مستقل گرفتهاند. نمایشگاه زمانی میتواند بحران را تخفیف دهد که نقش پُلی واقعی را میان مخاطب، اندیشه و نشر ایفا کند؛ نه آنکه تبدیل به «جشنوارهای آمارمحور» شود».
او درباره صدرنشینی کتابهای ایدئولوژیک در فروش هرساله نمایشگاه اضافه میکند: «در بسیاری از گزارشهای رسمی، کتابهایی که با حمایت نهادی یا در موضوعات خاص منتشر میشوند، بیشترین آمار فروش را دارند. اما این ارقام، اغلب بهخاطر خریدهای سازمانی، یارانهای، یا توزیعی غیرمستقیم هستند و نمیتوان آن را بهمعنای «اقبال عمومی واقعی» تعبیر کرد. اینجا یک خطر بزرگ وجود دارد: جایگزینی آمار مصنوعی بهجای فهم عمیق از سلیقه و نیاز فرهنگی جامعه. چنین رویکردی در بلندمدت نهتنها کمکی به کتابخوانی نمیکند، بلکه مخاطب را از کتاب دلزده میکند».
محمدی در پایان تأکید میکند: «ناشران وابسته به نهادهای دولتی یا مذهبی معمولاً دارای منابع مالی ثابت، امکان توزیع نهادی، و حتی امتیازات در نمایشگاهها و فروشگاهها هستند. در حالی که ناشران مستقل باید با هزینههای بالا، بازگشت سرمایه نامطمئن و نبود حمایت ساختاری دستوپنجه نرم کنند. وقتی نشر به یک «رقابت نابرابر» تبدیل شود، نه تنها کیفیت کاهش مییابد، بلکه نوآوری و صدای مستقل نیز خاموش میشود و این خطری است برای آینده فرهنگ».
بحران خروج کتاب از سبد خانوار لاپوشانی میشود
«نیلوفر تیموریان»، مدیر نشر «ایرانبان» نیز که مرتبط با کودکان است، درباره ارتباط بحران نشر با مشکلات اقتصادی یا تغییر ذائقهٔ مخاطب میگوید: «دشواریهای اقتصادی، افزایش مداوم هزینههای چاپ، توزیع و اجاره فضا، بخش عمدهای از ناشران مستقل را به حاشیه رانده و از سوی دیگر تغییر رفتار مخاطب بهسمت مصرف بیواسطهی محتوای دیجیتال و شبکههای اجتماعی، اشتیاق به کتاب فیزیکی را کاهش داده است. این دو عامل در تعامل با یکدیگر، فضای نشر را به سمت رکودی فرسایشی سوق داده که نه فقط ناشران کوچک، بلکه حتی نامهای بزرگ را نیز با چالشهای جدی مواجه ساخته است».
او با اشاره به اینکه رشد درصدی فروش نمایشگاه کتاب در آمار رسمی، افت تیراژ واقعی را مخفی میکند اظهار میکند: «همواره آمارهای رسمی وزارت ارشاد پر از اعداد درخشان «رشد فروش» است، اما وقتی قیمت متوسط کتاب بیش از دو برابر شده، افزایش درصدی فروش در عمل به معنای کاهش عددی نسخههای خریداریشده است؛ بنابراین تأکید صرف بر «درصد رشد» بدون اشاره به تیراژ مطلق، حجم واقعی کتاب در گردش در جامعه را مخفی و عملاً بحران خروج کتاب از سبد خانوار را لاپوشانی میکند. چه اینکه بازدیدکنندگان امسال، معمولاً با یک کیف پلاستیکی حاوی یک یا دو عنوان از سالن خارج میشدند و این نمود روشنی است که نمایشگاه بیش از حل بحران نشر در خدمت اهداف تبلیغاتی ستادها قرار گرفته است».
او درباره سهم واقعی ناشران کودک و وضعیت آثار این حوزه در نمایشگاه اضافه میکند: «نگاهی به ساختار غرفهها در نمایشگاه امسال نشان میدهد که ناشران کودک واقعی – آن دسته از انتشاراتیهایی که تمرکز حرفهای بر کیفیت تصویرگری و ادبیات کودک دارند—تنها حدود ۱۰ درصد نمایشگاه را به خود اختصاص دادهاند و مابقی، یا کپیکارانی هستند که با جلدسازی و استفاده از قالبهای تکراری به دنبال سود سریعاند، یا ناشران کمتجربهای که از استانداردهای ادبی و هنری کودک غافلاند. در نتیجه، مخاطب خردسال فرصتی برای مواجهه با آثار اصیل و خلاقانه نیافته و بازار کودک عملاً بیرمق و ضعیف بوده است».
سووشون: از جشن امضا تا جنگ روایتها
سی و ششمین نمایشگاه کتاب تهران شاهد یکی از جنجالیترین حواشی تاریخ خود بود: جشن امضای کتاب «سووشون» اثر سیمین دانشور در غرفه انتشارات خوارزمی. ماجرا با انتشار پوستری در فضای مجازی آغاز شد که خبر از «جشن امضای کتاب» توسط نرگس آبیار (کارگردان سریال اقتباسی سووشون) و بهنوش طباطبایی (بازیگر نقش زری) میداد. این پوستر خشم جامعهٔ ادبی و طرفداران دانشور را برانگیخت. روز بعد، پس از نشست «ادبیات در قاب تصویر» در سرای اهل قلم با حضور آبیار، طباطبایی، شیوا مقانلو، علیاصغر عزتیپاک و محمدرضا مقدسیان، جمعیت زیادی برای دریافت امضا به غرفه خوارزمی هجوم آوردند؛ اما روایت رسمی خبرگزاری ایرنا ادعا کرد: «پوستر مورد نظر توسط عوامل سریال و بدون هماهنگی ناشر منتشر و پس از تذکر، حذف شد. در این مراسم تنها کارتپستالها امضا شدند، نه کتابها.»
تنها سند مستقل از این ماجرا، فیلم ۳ ثانیهای بود که یک رسانه منتشر کرد؛ فیلمی که صف طولانی متقاضیان و سکوتی معنادار از حضور کتابی برای امضا را نشان میداد. این اتفاق، چه ناشی از سوءتفاهم باشد چه حرکتی حساب شده، دستمایهای شد برای طرح پرسشهای جدی دربارهٔ مرزهای تبلیغات فرهنگی و احترام به میراث ادبی!
فرجام سخن: آیندهای در مه
نمایشگاه کتاب تهران در سال ۱۴۰۴ نه تنها به اهداف اولیهٔ خود نرسید، بلکه به نمادی از بحران مدیریت فرهنگی تبدیل شد. پرسش اینجاست: آیا برنامهریزان عرصه فرهنگ، طرحی مشخص برای ترویج مطالعه در دست اجرا دارند؟ یا این رویداد صرفاً به سنتی تشریفاتی تبدیل شده که هر سال تکرار میشود بیآنکه پاسخی برای نیازهای واقعی جامعه داشته باشد؟
تجربه سه دهه اخیر نشان میدهد حیات این نمایشگاه همواره وابسته به دو عامل بوده است: یارانههای دولتی برای جذب بازدیدکننده و تبلیغات رسانهای برای ایجاد هیاهوی کاذب. اما وقتی پایههای این دو عامل سست میشود، چه چیزی میماند؟ نمایشگاهی که روزی محل گفتوگوی فرهنگها بود، امروز به بازاری متکی بر کمیتهای بیکیفیت تبدیل شده است.
مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید پیش از برنامهریزی برای دوره بعد، به این پرسش بنیادین پاسخ دهند: آیا نمایشگاه کتاب تهران میخواهد بازاری موقت برای فروش باشد یا کارگاهی همیشگی برای پرورش اندیشه؟ پاسخ به این پرسش، سرنوشت نمادی فرهنگی را تعیین خواهد کرد که اینک در آستانهٔ چهل سالگی، نفسهایش به شماره افتاده است.
منبع:+
| مطالب پیشنهادی از سراسر وب | 

 
 